ابوالفضل اسلامی یکی از نیروهای قدیمی ، شجاع و بیباک جبهه و جنگ بود . یکی از شبها که در منطقه عملیاتی خرمشهر نگهبانی از خط بر عهده او بود . در آن حوالی متوجه یکی از بچههای گردان( عبدالخالق نمدچی) میشود که در تاریکی شب تنها میرود . با توجه به طبیعت شوخش تصمیم میگیرد سر به سرش بگذارد . اما غافل از این که او خود شوخ طبعتر از وی است .
ابوالفضل آهسته آهسته به پشت سر او میرود و با صدای بلند و به اصطلاح ایرانی میگوید : « لا تحرک » به خیال خودش عبدالخالق را ترسانده و حسابی میتواند به او بخندد . اما او نه تنها نمیترسد بلکه سرش را هم برنمیگرداند و به راهش ادامه میدهد و میگوید : « هی ، لا تحرُکِ ایرانی نگو برادر ! برو ! برو که شناختمت » دست ابوالفضل رو میشود و برعکس عبدالخالق حسابی بهابوالفضل اسلامی میخندد .
منبع : کتاب گردان ابوذر ، مسعود فرشیدنیا