شب عملیلات کربلای 4 بود . بچه‌ها یکدیگر را در آغوش می‌کشیدند و با هم خداحافظی می‌کردند . همه واقف بودند که عملیات دشواری در پیش دارند و احتمال بازگشت بسیار کم است . به همین دلیل خداحافظی‌ها رنگ و بوی دیگری داشت . در این بین حمید آتشی یکی از بچه‌های با سابقه گردان علی‌رغم اینکه مشکل بینایی داشت و در تاریکی این مشکل حادتر می‌شد اصرار می‌کرد که در این عملیات شرکت کند . آن شب خداحافظی‌ها بارانی بچه‌ها از یک طرف و شوخ طبعی‌های ذبیح الله شعبانی از طرف دیگر بسیار جالب و دیدنی بود . ذبیح سعی می‌کرد با خواندن اشعار شاد جهرمی و بذله گویی‌های خود ، در حالی که دست حمید آتشی در دست داشت به نیروها روحیه بدهد .

بعد از آن به طرف ساحل اروند ، جایی که قایق‌های جیمینی از قبل آماده شده بودند حرکت کردیم . به دلیل قدرت حرکت و مانور بالای این قایق‌های بادی ، قرار شده بود در این عملیات از آن‌ها استفاده شود . پس از شروع عملیات بچه‌ها سوار بر قایق‌ها شدند ، اما به خاطر ادوات جنگی پیشرفته‌ای که دشمن در اختیار داشت و ترکش‌ خمپاره‌ها و آتش تیربارهای آنان که به سوی قایق‌های ما شلیک می‌شد ، در همان وهله‌ی اول بسیاری از این قایق‌ها از کار افتادند و یکی پس از دیگری باد آنها تخلیه شد و تعدادی از نیروها در رودخانه خروشان اروند غرق شدند .

منبع : کتاب گردان ابوذر ، مسعود فرشیدنیا