ماههای آخر جنگ سال 67 بود .آن ایام نیز ماه مبارک رمضان مقارن با فصل تابستان بود. روزه گرفتن درگرمای سوزان خوزستان ، با توجه به کمبود امکانات ، واقعاً سخت و طاقت فرسا بود. هر روز صبح بعد از خوردن سحری و اقامه نماز جماعت برنامه صبحگاه و برخی روزها هم آموزشهای سخت نظامی شروع میشد و تا ظهر ادامه می یافت .
بعد از نماز ظهر بچهها یکی دو ساعتی میرفتند تو آسایشگاه استراحت میکردند . چون آسایشگاه دسته مسلم کولر نداشت ،گرمای هوا باعث میگردید که محوطه ی آنجا شبیه سونا باشد .بچهها ی کم سن وسال دسته ی مسلم با چفیه ی خیس که روی صورت خود می انداختند ، کمی از گرمای بدن خود را کاهش می دادند .
آن ماه رمضان با همهی سختیهایی که داشت گذشت و حالا فقط حسرت آن روزهای سخت اما با صفا به دلموان مانده!!!
راوی : مسعود فرشیدنیا