از یه گروهان غواص تعدادی کمی به مقصد رسیده بودند. گروهان ما فوج یک بود و باید زودتر ازگروهان های دیگر گردان ابوذر به اونطرف اروند می رفتیم . بیشتر بچه ها در میانه رود هدف قرار گرفته بودند .تنها تعداد کمی به ساحل رسیده بودیم . عراقیها سرتاسر ساحل زیر پوشش تیربار قرار داده بودند و خورشیدیهای بلندی را در آب گذاشته بودندتا مانع رسیدن ما به ساحل باشد .
به همراه غلامعلی توحیدی و ابوالقاسم سیف و سه چهار نفر دیگر اولین نیروهای گردان بودیم که از آب عبور کرده بودیم . بیشتر بچههای غواص با تیربارهای ضد هوایی دشمن شهید یا زخمی شده بودند .غواصانی که با این سلاحها هدف قرار گرفته بودند ، بیشتر بدنش از بین رفته بود . چون لباس غواصها بسیار تنگ بود سرعت تخلیه خون بدنشان زیاد بود. عمده ی بچههایی که به آنطرف رسیده بودند زخمی شده بودند. ما 20 نفر بودیم. یک گردان که نتوانسته بود به ساحل برسد و بقیه هم که شهید شده بودند. با این حال خط شکسته شد و من به همراه جلیل بهشتی ، محسن پورطالبی و محمود رئوفی شروع به پاکسازی سنگرها کردیم .داخل هر سنگری که میرسیدیم نارنجکی میانداختیم تا اگر عراقی در آن است از بین برود .
ما خط را شکستیم ولی مشکل اساسی این بود که پشت ما اروند بود و
روبرویمان سنگرهای عراقی که مشرف بر ما بودند. کانالهای عراقیها که در آن پناه
گرفته بودیم ما را محافظت میکرد اما سربازان عراقی از داخل نخلستانها با تکتیرانداز
ما را میزدند. در تاریکیهای شب بود که غلامعلی توحیدی تیر به شکمش اصابت کرد و مجروح
شد . همه غواصان و نیروهایی که به جزیره رسیده بودیم یکجا جمع شدیم. ما با این
امید که گردانهای دیگر به ما میرسند و بعد از اینکه خط شکست نیروهای آبی - خاکی
وارد عراق میشوند آنجا ماندیم. اما با توجه به اتفاقاتی که افتاد، بیشتر قایقها
را زدند و نیروهای آبی - خاکی نتوانستند به ما برسند .تا صبح مقاومت کردیم . هوا
که روشن شد ، هیچ راه فراری نداشتیم . یا باید شهید میشدیم و یا اسیر .آنها میخواستند
ما را اسیر کنند فاصله زیادی با عراقی ها نداشتیم . شاید کمتر از ده متر . همه به
جز دو سه نفر مجروح شده بودیم وسلاحی هم نداشتیم .اسارت برایم غیرقابل هضم بود .
من در عملیاتهای زیادی شرکت کرده بودم و هر نوع تصوری از زخمی شدن تا شهادت داشتم
ولی تنها اسیر شدن بود که برای من غیرقابل هضم بود. با خود می گفتم وقتی با دشمن
روبرو میشوم و دیگر امکان مقاومت ندارم چه اتفاقی میافتدو چگونه اسیر می شوم ...
راوی : مسعود فرشیدنیا
http://cafebazaar.ir/app/?id=gifpak.stickers.src