همچنان که زمان می­گذرد خستگی و تشنگی نیروها بیشترو بیشتر نمایان می­شود. انگار قرارنیست که روز تمام بشود . عقربه ساعت به کندی می گذرد .  هوا حسابی سنگین شده . آفتاب آنقدر تند است که چشم را می زند .  از سوی دیگر عراقی­ها با آتش سلاح­های سنگین، عقبه جبهه را هدف قرار می­دهند و امکان پشتیبانی و ترابری را از لشکر المهدی می­گیرد، این وضع برای سایر لشکرها و در دیگر محورها نیز وجود دارد، عراقی­ها به خوبی دریافته­اند که با بستن عقبه جبهه ،خطوط اول درگیری به  مرور توان مقابله خود را از دست می­دهند. بنابراین بر شدت آتش سلاح­های دوربرد و خمپاره­های خود می­افزایندو هواپیماهای جنگی و هلی­کوپترهای آنان نیز به خوبی در منطقه مانور می­دهند.

شب گذشته گردان ما بیش از ده کیلومتر راهپیمایی داشته  همگی با تجهیزات و مهمات جنگی که بسیار سنگین می­باشد مسیر طولانی منطقه شلمچه را طی کردیم و پس از درگیری و جنگ تن به تن در این محور مستقر شدیم. شاید این برای دومین بار است که یگان­های زرهی سپاه در کنار ما حضور دارند . دفعه قبل در عملیات کربلای پنج بود که ما تانک داشتیم  .

منبع : کتاب پاتک در ظهر . مسعود فرشیدنیا