بوی دود و گرد و خاک انفجار خمپارهها تمام جاده را فراگرفته است. بچه ها در حال دویدن و رفتن هستند. سرتاسر جاده زیر آتش شدید توپخانه دشمن است. حالا دیگر هیچ خودروئی در جاده وجود ندارد، همه باید با پای پیاده مسیر طولانی جادهای که به عقبه متصل میشود طی کنیم. بچههایی که مجروح میشوند با زحمت بسیار و کمک چندین نفر به عقب برده میشوند، جسد مطهر بعضی از شهدا در منطقه میماند و قابل انتقال نمیباشد. اگر خیلی زرنگ باشیم شاید بتوانیم خودمان و مجروحین به عقب ببریم. ممکن است برخی از نیروهای گردان در محاصره باشند ، اما راهی برای نجات آنان نیست .
هر لحظه ضعف بر بچه ها مستولی میشود. هنوز هیچ نیروی کمکی و پشتیبانی از بیرون به ما نرسیده است. معلوم نیست چه خبر است! دل و دماغی برای هیچکس نمانده، دشمن پشت سر ما در حال پیشروی است. روحیه بالای عراقیها به خوبی مشخص است. آنها با تانک و نفربر و ما با پای پیاده و دست خالی در نبرد هستیم. باید هر چه سریعتر بچه ها را به عقب بفرستیم. کوچکترها که دچار گرمازدگی هستند کار را دو چندان مشکل میکند. به آنها گوشزد میکنم که اگر حرکت نکنند و همینطور در اینجا بمانند اسیر میشوند، با تشویق و تهدید و کمی پاشیدن آب بر صورت بچه هائی که در راه ماندهاند آنها را به ادامه مسیرکمک میکنیم.
منبع : کتاب پاتک در ظهر . مسعود فرشیدنیا
اگر می خواهید؛
آسوده
بدون محدودیت
از همه مهم تر دائمی
آپلود کنید
*****حـــــتـــــمــــــا ******
بیاید پیش ما
traups.com
باتشکر